جدول جو
جدول جو

معنی بی گاده - جستجوی لغت در جدول جو

بی گاده
(دَ / دِ)
متنفر و بیزار از زن. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از فرهنگ شعوری) ، بی ظرافتی، ناپسندی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بی پایه
تصویر بی پایه
بی اصل، بی اساس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی فایده
تصویر بی فایده
بیهوده، بی مصرف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی گناه
تصویر بی گناه
ویژگی کسی که گناهی نکرده و مرتکب جرمی نشده، بی تقصیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی مایه
تصویر بی مایه
فرومایه، بی مقدار، بی بنیاد، بی اصل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی قاعده
تصویر بی قاعده
بی نظم و ترتیب، ناآراسته، بی اساس
فرهنگ فارسی عمید
(رَ / رِ)
ناتوان. عنّین. (ناظم الاطباء). شاید تصحیفی از بیگاده باشد، کنایه از بداخلاق، کنایه از بی اعتدال، کنایه از آنکه از هیچ چیز پرهیز نکند. (ناظم الاطباء) ، کنایه ازبی بند و بار. لاابالی. مهارگسسته. هرزه. هرزه کار.
- آب بی لگام خورده بودن، سرخود بار آمده بودن. بی مربی بار آمدن. مجازات بدیها ندیده بودن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بی قاعده
تصویر بی قاعده
نا آراسته و بی اساس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی دیده
تصویر بی دیده
بی چشم، نابینا، کور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی راهه
تصویر بی راهه
راهی که انسان به مقصد نرسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی آگاه
تصویر بی آگاه
ناواقف، بی خبر، بی اطلاع، بی فایده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی پایه
تصویر بی پایه
بی اصل و اساس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی فایده
تصویر بی فایده
بی سود دور انداختنی فلاده اپسود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی جامه
تصویر بی جامه
برهنه، بدون لباس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی گدار
تصویر بی گدار
بی معبر، احتیاط نکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی گواه
تصویر بی گواه
بی برهان، بی دلیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی گاه
تصویر بی گاه
بی وقت، بی موقع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی مایه
تصویر بی مایه
بی اصل و بی بنیاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیک زاده
تصویر بیک زاده
بغزاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیکزاده
تصویر بیکزاده
فرزند بیک از خانواده ای نجیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیگزاده
تصویر بیگزاده
بیکزاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی کاره
تصویر بی کاره
((رِ یا رَ))
بی کار، بی هنر، ولگرد، بی فایده، بی مصرف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بی هوده
تصویر بی هوده
((دِ))
باطل، بی ثمر، بی فایده، بی معنی، پوچ، یاوه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بی قاعده
تصویر بی قاعده
بی هنجار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی فایده
تصویر بی فایده
بیهوده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی خایه
تصویر بی خایه
آغا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی پایه
تصویر بی پایه
بی اساس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی هوده
تصویر بی هوده
باطل
فرهنگ واژه فارسی سره
بی موقع، بی وقت، بی هنگام، دیروقت، دیرهنگام، دیر، ناوقت
متضاد: گاه، زود، شبانگاه، غروب هنگام
متضاد: پگاه زود، گاه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بی مادی
تصویر بی مادی
Dematerialization
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی گناه
تصویر بی گناه
Blameless, Blamelessly, Guiltless, Innocent
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی فایده
تصویر بی فایده
Feckless, Futilely, Needless, Pointless, Unavailing, Useless, Uselessly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی صادق
تصویر بی صادق
Insincere
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی پرده
تصویر بی پرده
Outspoken, Unbridled, Undisguised, Unreserved
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی حادثه
تصویر بی حادثه
Uneventful
دیکشنری فارسی به انگلیسی